متن کوتاه و انشا در مورد معلم
معلم به عنوان یکی از مهمترین افراد و تاثیگذارترین فرد در انتخاب راه صحیح برای آینده و انتخاب مسیر خوشبختی در زندگی هر فردی می باشد که می توان گفت برای تشکر و به پاس این مهربانی بی دریغ می توان برای آن به عنوان یک موضوع دلخواه در مورد توصیف مهربانی های او انشا در مورد معلم نوشت.
انشا در مورد معلم
از وقتی که به مدرسه رفتم با موجود دلسوز و مهربانی به نام معلم آشنا شدم. او همچون شمع روشنی میسوزد تا به ما علم و دانش بیاموزد و ما راه زندگی و مسیر صحیح آینده خود را با کمک او پیدا کنیم.
معلم مادر دوم ماست و مدرسه خانه دومی است که میتوانیم در آن خوبی ها را از بدیها تشخیص دهیم و آنچه را که نیاموختیم در آنجا بیاموزیم. این معلم است که ما را با کلمات آشنا میکند و فرق روشنایی و تاریکی ، مهربانی و ظلم ، نفرت و محبت را به ما می آموزد.
او به ما یاد میدهد که چگونه در زندگی فردی مفید باشیم و با تلاش و کوشش باعث پیشرفت جامعه خود شویم.
او ما را با دنیای بزرگ آشنا میکند و تاریخ گذشتگان را به ما می آموزد تا از آن درس عبرت بگیریم و ما را با کوهها و دریا ها آشنا میسازد تا استقامت و عظمت را بیاموزیم.
و ما همیشه تشنه یادگیری هستیم. انسانها در طول زندگی احتیاج به یک معلم و راهنما دارند تا شمع راهشان گردد و آنها را از نادانی و جهل دور سازد.
پس بدانید که معلم شخص بزرگ و محترمی است که باید او را دوست بداریم و از گفتار و رفتار او درس زندگی بیاموزیم و فردی مفید برای کشور و ملتمان باشیم.
.
.
.
انشا در مورد معلم 2
معلم شعر شیرین شعرای شهر شادی را در گوش مرزهای محبت زمزمه کرده.
او که در سخت ترین لحظات زندگی، سرود سرسبزی را در وجود سرو سروده.
معلم دل را دانا کرده و دنیا را به دست دانش آموزان گره زده.
معلم آواز عاشقان عالم را در آیینه خیالشان نمایان کرده و به آن روح بخشیده.
معلم جهان را جاودانه کرده و رنگ سیاه را از دفتر دل پاک نموده و جوهری به رنگ سپید به آن زده است.
ای معلم، می خواهم با تو سخن بگویم که با تمام توانایی ات تارهای وجودم را به صدا در آوردی و خواندن غزل با خدا بودن را به من آموختی.
دست هایت را می بوسم و فرشی از گل هایی به هفت رنگی رنگین کمان در زیر پاهایت می اندازم.
سوی چشمانت را به نور چلچراغ روشن می کنم، قدومت را روی سرم جا می دهم و لبانت را آذین می بندم تا بگویم بهار دلم با تو شکوفه زد و خزان زندگی ام با تو بی رنگ شد.
ای معلم، امروز می خواهم برای همگان بگویم تو که بودی و چگونه بودی و چگونه آموختی؟
می خواهم بگویم که چگونه آزاده بودن را توشه راهم کردی و جوهر وجودم را آکنده از مهر نمودی و به من گفتی همیشه به یاد خدا باشم تا دنیایم را لبریز از شادی ببینم و از کفر و کذب دوری کنم.
ای معلم می خواهم چشمانم را به چشمه چشمان مهربانت بدوزم. اگر به عشق دیدار تو نبود ، هرگز از خواب بیدار نمی شدم. دوستت دارم.
The post متن کوتاه و انشا در مورد معلم appeared first on پرشین بکس.