غروب جُمعه چَنِگ میزند
به تنهایی آدم ها
اِنگارمیخواهد
هر چه خاطره هست را
بیرون بکشد…
باخود بِبَرد….
جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم
میترسم دلت بگیرد
و کسی را نداشته باشی
تا غصه هایت را بجان بخرد
میترسم دلت بگیرد
و غم هایت تازه شود
جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم
جمعه ها كه مى آيند
دلتنگ مى شوم ، بى حوصله ..
و تو
غروب جمعه ها
كمى بيشتر از هميشه نيستى ..
تو بيا ، من قول مى دهم
حال تمام
اين جمعه هاى بى حوصله
خوب شود ..!
همه از جمعه مي نالند
اما
جمعه
تنها روزيست
كه من مي توانم
صندلي چوبي ام را به پشت بام ببرم
و تماشاي چشم هاي تو را
در غروب آفتاب
جشن بگيرم.
بی تو
عصر های جمعه
چنان بی قرار از این دلتنگی
چنان غریب در این خلوت
چنان لبریز از این تقدیر
چنان بـاران
چنان بـاران …
بهار هم رفت ؛
تو ولی هنوز
گَردِ خاطراتِ کهنه را
از سنگفرشِ خیابان هایت
نتِکانده ای ، تهران !
هنوز
حافظه ی کوچه هایت
پُر از عاشقانه ترین
خنده ها و گریه های پنهانی اَست .
درکفِ فالگیرانت تا اَبد
عاشق ها به هم می رسند ؛
تو اما
آسمانت را بگو ؛
با دستمالِ ابری اش
خاکستر ِعشقهای ریخته را
از کفِ خیابان پاک کند… .
هنوز
روزهای هفته ات
روی سینه ام سنگینی می کند ؛
خودت بگو ؛ تهران!
با جمعه هایت
با جمعه هایت چه کنم؟
دردِ نبودت
كمر روزها را شكست
و دل آشوب ترين شان جمعه است
كه وقت غروب
بغضش سخت مي تركد …. .
جمعه
جمع همه ي انتظار هفته است
جمع همه ي نفس هاي تو
كه شبيه بوسه
مي نشيند روي حافظه ي هفته ام
تو مي آيي و
مجموع ما
از انگشت هاي يك دست
فراتر مي رود!
عصر جمعه که می شود
نبودنت
آرنجش را
به قفسه ی سینه ام تکیه می دهد !
و لم می دهد بر دلم
از دست این نبودنت
که عادت نمی شود !
دیدیم کسی
دلتنگی های ما را
گردن نمی گیرد
دیواری کوتاهتر از
غروب جمعه، پیدا نکردیم …!
رونوشتِ روز ها را
روی ِهم سنجاق کردم
شنبه هایِ بی پناهی,
جمعه_هایِ بی قراری
افسوس که روزگار آسان نگرفت
یوسف خبر از کلبه ی احزان نگرفت
در پشت کدام جمعه پنهان شده ای ؟
این جمعه هم انتظار پایان نگرفت
شنبه شد، پنجره از آمدنت وا مانده
دوسه تا دلهره از جمعه، ز تو جا مانده
جمعه و شنبه دگر فرق ندارد بی تو
تا میان من و تو فاصله بر جا مانده
عکس نوشته غروب جمعه + متن غروب جمعه
و عصرِ جمعه
که هر چیزی
… هر چیزی
در خاطرم غروب میکند
جز یادِ چشمهای تو
عکس نوشته غروب جمعه + متن غروب جمعه
جمعه
شوخیِ نابجای غروب با غربت و تنهایی
آسمان قانونِ دلتنگی را میداند
همین است که میبارد
و میبارد
و میبارد
مجالی باشد
زیرِ سایبانِ سنگینِ روزگار
پیراهنم را هزار پاره کنم
بیتابانه
بر زخمهای این تنِ غریب
بر درکِ خاموش ذهن از فاصله
بر تصورِ محزونِ لحظه از خداحافظی
بر دیوانهای که دست هایش بوی ویرانگی میدهند
و بر خودم
و بر روحِ خسته ی خودم
ببارم
و ببارم
و ببارم
The post عکس نوشته غروب جمعه + متن غروب جمعه appeared first on پرشین بکس.