اشعار غمگین به همراه عکس های احساسی
شعرهای در فرهنگ ما جایگاه ویژه ای دارند و می توان گفت برای هر مناسبت و حال و هوایی می توان اشعاری را متناسب با آن یافت. شاید بعد از شعرهای عاشقانه یکی از پرطفدارترین سبک ها اشعار غمگین باشد که خواهان بسیاری دارد و می توان با دنبال کردن پست نمونه ای از این شعرها را مطالعه نمایید.
نفسم باش مرا چون تو کسی نیست عزیز
شهر خالی ست مرا همنفسی نیست عزیز
حافظ از حال من سوخته آگاه تر است
زده ام فالی و فریاد رسی نیست عزیز
نیست حتا پر و بالی که به سویت بپرم
آسمان بی تو مرا جز قفسی نیست عزیز
کیمیایی و من خسته مسی ناچیزم
به سر کوی توام دسترسی نیست عزیز
قلب بیمار مرا عشق شما درمان است
غیر آغوش تو دل را هوسی نیست عزیز
دل من سمت شما میل پریدن دارد
قدمم سمت شما میل رسیدن دارد
شعر یک گوشه ای از حس قشنگم به شماست
که قلم در ره تو میل تپیدن دارد
روز ها میگذر فرصت ما کافی نیست
حرف از لعل لبت هم که شنیدن دارد
عادتم این شد هر روز به تو فکر کنم
نار چشمان تورا وای کشیدن دارد
اگر ازکوچه ما قصد عبورش کردی
جامه ها در طلبت شوق دریدن دارد
مقصدم گم شده بود و سر راهی بودم
و دلم سمت شما میل پریدن دارد ..
سخن عشق من افتاده به هر انجمنی
درد این قصه نشسته به دل یاسمنی
برکه را گرچه گرفته همه جا مهر سکوت
به همه چه تو فقط جان من و عشق منی
چه شود گرمی دستان تورا نوش کنم
بعد از آن من بروم تا که کنم کوه کنی
چه شود باز بغل باشد و من باشم و تو
تا ببافی به تنم از تن خود پیرهنی
من همان بلبل شوریده ی نالان توام
تو ولی یک رز زیبا به سرای چمنی
من فقط حرف تورا در همه عالم زده ام
هیچ جایی نزدم جز تو و حسنت سخنی
ظاهرم قصر است. اما از درون، ویرانه ام
من صدای خسته ی پروانه ای بی خانه ام
عاشق صیادم و عمدا به دام افتاده ام
آه … او پنداشت من دنبال آب و دانه ام
باد، میزد شانه مویش را !!!… تلافی میکنم
گیسوان او،فقط مال من است و شانه ام
باد در مویش روان و من روانی میشوم…
با همین عاشق کشی ها میکند دیوانه ام
عاشقم… دیوانگی های مرا جدی بگیر
آنقدر دیوانه،حتی با خودم بیگانه ام …
نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشود
دل که اسیر شد دگر ساده رها. نمیشود
باز تویی که آمدی واژه به شعر من دهی
دِین غزل سرایی ام بر تو ادا نمیشود
در دل من چه آتشی عشق رخت بپا نمود
سوز و گداز عاشقان هیچ دوا نمیشود
حبس ابد سزای من چون که رها نمیشوم
سحر سیاه چشم تو وای که وا نمیشود
کاش رسیم ما به هم فاصله گم شود دمی
غرق دعا و حاجتم حیف روا نمیشود …
در حسرت آغوش ” تو ” هستم بغلم کن
از عطر بر و روی ” تـو” مستم بغلم کن
گیرم که دلم لایق این بزم نبوده
بیخود که دلم را نشکستم بغلـم کن
کی گفته قراره که دور از ” تـو ” بمونم
مـن با احدی عهد نبستم بغلم کن
آرومتر از خواب کنار” تو”نشستم
هم سایه و هم سایه پرستم بغلم کن
بغلـم کن …. بغلـم کن … بغلـم کن
با سنگ زدی تـا بپرم از سر کویت
من بال نداشتم، نپریدم …بغلـم کن
عمری پراز حسرت دیدار “تو”بودم
حـالا که سر آغاز ” تـو” هستم بغلم کن
ویران کن و بگذار که ویرانه بماند
از قصهی تو غصهی جانانه بماند!
از روی سرم رد شو و نگذار پس از تو
جز خاطرهی موی تو بر شانه بماند!
از پشت همین پنجرهی بسته گذر کن
تا عطر قدم های تو در خانه بماند!
حیرانی محض است نصیب همه مرغان
تا گوشهی لبهای تو این دانه بماند!
آنسوی زمین خنده به لبهای تو آمد
باعث شده اینسو گل و گلخانه بماند
با یاد تو عشق است که این شاعر مجنون
دیوانهی دیوانهی دیوانه بماند …
بی خبر از هم خوابیدن چه سود ؟
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود ؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ،
ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود ؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود ،
خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود ؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام ،
گریه و زاری و نالیدن چه سود ؟
زنده را در زندگی قدرش بدان ،
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود ؟
گر نکردی یاد من تا زنده ام
سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود ..!
عاشقت هستم تا در بدنم جان دارم
و کنار تو مگر نقطه ی پایان دارم؟
اشعار غمگین
تا که عطر نفست مزرعه را پر کرده
چه نیازی به گل قمصر کاشان دارم؟
اشعار غمگین
مثل یک رود که خسته است از آرامش خود
سمت دریای پریشان تو جریان دارم
اشعار غمگین
موج موهات مرا بی خود از خود کرده
از سر توست اگر من سر طغیان دارم
تا که لرزید دلم، اشک شدم یک دفعه
من به باران پس از زلزله ایمان دارم
منبع: فتوکده
The post اشعار غمگین به همراه عکس های احساسی appeared first on پرشین بکس.